نمیدونم شده تا حالا از بچه های کوچیک بپرسید واسه چی اینقدر عید نوروز را دوست دارند یا نه؟اما مطمئنم جواب این سئوالو اکثر ماها که اون سنین را به یاد داریم میدونیم.
شاید یکی از اصلی ترین دلایل این دوست داشتن که باعث دل انگیزی بیشتر این ایام تو اون سنین را فراهم میاره خرید شب عید و نو نوار شدن لباس و کفش و در کنار تعطیلات چند روزه و دید و بازدیدهای اون باشه.
حتما" به یاد دارید اون موقع ها بعد از ایام تعطیلات نوروزی اولین روزیکه می خواستیم به مدرسه بریم سعی می کردیم لباس عید خودمونو بپوشیم تا به نوعی به دیگران بگیم عید این لباس ها را خریدیم.
اما اینو هم حتما" به یاد داریم بودند بچه هایی که بدلیل مشکلات مالی خانواده هاشون نمی تونستند لباس و کفششونو نو کنند اونوقت بود که اون معصومیت کودکانه مون باعث می شد از اینکه دوستمون نتونست لباس نو بخره حسابی ناراحت و شرمنده می شدیم.
اینو گفتم که هم یادی از دوران کودکی کرده باشم هم اینکه اشاره ای به این زمان.
این روزا اگر مسیرمون به بازار خورده حتما" بچه های کوچیکو دیدیم که دست در دست بابا و مامان هاشون اومدن بازار تا خریدی کنند البته و صد البته که با دیدن این صحنه ها حسابی خوشحال می شیم اما نمیدونم آیا شنیدید که پدر و مادری دست بچه هاشونو بگیرنو بیارن بازار اما بدلیل اینکه دست و بالشون خالیه و حتی از اول هم تصمیم و قدرت خرید نداشتن بچه ها را با وعده های مختلف دست خالی به خونه برگردونن؟
نمیدونم آیا تا حالا شنیدید که پدری حتی اجازه میده بچه اش تو مغازه لباسیو که انتخاب کرده پروف کنه اما به هزار بهانه در حالیکه دلیل اصلیش عدم توان خریده بچه را از گرفتن اون لباس منصرف می کنه؟
نمیدونم شده بچه ای رو که بابا و مامانش نتونستند لباس و کفش از بازار بخرن و مجبوره عیدو با لباس های قبلیش که حالا دیگه کهنه هم شده سر کنه و برای این موضوع با حسرت به بچه های هم سن وسالش نگاه میکنه و حتی شده در خلوت بابت این موضوع به گریه بیفته، دیده باشید؟
راستی شده صدای دخترک معصوم کوچولو را که به مامان و باباش لباس پشت ویترین مغازه را نشون می ده و می گه بابا اینو هم کلاسی ام داره و بابای بیچاره هم که دستش خالیه به بهانه های مختلف اونو از خریدن اون لباس منصرف می کنه،شنیده باشید؟
شاید خیلی از شماها بگید بله دیدیم و یا حتی بگید خودمونم این دوران را طی کردیم اما آنچیزی که باعث شد تا این یادداشتو بنویسم ماجراییه که یکی از معتمدین نقل کرده.
اون فرد معتمد نقل می کرد یه نفری اومد و به من می گفت که حاج آقا آیا فکر میکنی همه مردمی که این روزا به بازار میان واسه خریده؟و ادامه داد:من یک کارگر روزمزدم.چند وقتیه که کار درست و حسابی پیدا نکردم.از طرفی عید هم نزدیکه و به بخاطر اینکه نتونستم خریدی برای دختر کوچولوم داشته باشم حسابی کلافه ام.
آخه سر برج اجاره خونه رو هم باید بدم اما بخاطر اینکه به بچه ام از لحاظ روحی ضربه نخوره و اذیت نشه الان دو سه تا از غروبها من و مادرش دستشو می گیریم می بریم بازار تا الکی هم که شده دلش خوش باشه.اما اون طفل معصوم نمیدونه که دست باباش خالیه و حتی نمیتونه فعلا" براش یه جفت جوراب بخره و اون باید در حسرت یک جفت جوراب بمونه.......(بله درست خوندید حسرت یک جفت جوراب)
راستی اینو هم تا از یادم نرفته بگم.امروز شنیدم حقوق یکی از مدیران به همراه اضافه کار و ماموریت و پاداشو و معوقه...نزدیک به ده میلیون تومن شده به نظر شما آیا این دسته از مدیران میدونند در حسرت یک جفت جوراب یعنی چه؟